چشم در چشم یک دزد!
تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۶۹۸۳۹۸
از روزی که شوهرم سرقت های شبانه را با خودروی من آغازکرده است، بارها با او در مرکز انتظامی و قضایی چشم در چشم شده ام و هر بار با التماسهایش او را بخشیدم تا دخترم احساس سرشکستگی نکند اما این بار نه تنها فریب چرب زبانی هایش را نمیخورم بلکه ...
به گزارش خراسان، زن 48 ساله ای با بیان این که دیگر از چشم در چشم شدن با یک دزد، خسته شده ام و میخواهم از او طلاق بگیرم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 26 سال داشتم که با «سامان» ازدواج کردم و به خانه بخت رفتم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
من هم همراه او در زمین کشاورزی کار می کردم و دختر خردسالم را نیز با چادر به پشتم می بستم تا گریه نکند! با وجود این شوهرم در زمینه خرید و فروش زمین هم فعالیت می کرد اما مردی رفیقباز بود و بیشتر شبها را با دوستانش سپری می کرد. طولی نکشید که او قطعه زمین کشاورزی خودمان را هم با وجود مخالفت ها و اعتراض های من فروخت و این گونه سرنوشت زندگی ما درحالی تغییر کرد که او همه پول هایش را صرف عیاشی و رفیقبازی کرد.
وقتی در شرایط سخت زندگی قرار گرفتم به مربیگری در آموزشگاه رانندگی روی آوردم چراکه پدرم قبلا آموزشگاه رانندگی داشت و من مربیگری را به طور حرفه ای و قانونمند نزد او آموخته بودم. خلاصه 17 سال قبل در یکی از آموزشگاه های معتبر رانندگی، مربی شدم تا مخارج زندگی را تامین کنم. این در حالی بود که شوهرم به مصرف مواد مخدر آلوده شده بود و من از این موضوع خبر نداشتم. از سوی دیگر وقتی شب هنگام به خانه باز می گشتم «سامان» با خواهش و التماس سوئیچ خودرو را از من می گرفت تا به قول خودش مسافرکشی کند!
اما فردای آن روز نه تنها خبری از پول و درآمد نبود بلکه متوجه می شدم که با دوستانش به تفریح وخوشگذرانی رفته است.
بارها سوئیچ خودرو را پنهان کردم و تصمیم گرفتم فریب چرب زبانی ها و التماس هایش را نخورم اما باز هم با سماجت و اصرار بالاخره سوئیچ را از من می گرفت اما هیچ پولی به خانه نمی آورد!
در این شرایط اسفبار بود که دخترم در رشته مهندسی یکی از دانشگاه های تهران پذیرفته شد و من صورتم را با سیلی سرخ نگه می داشتم تا او احساس کمبود نکند و به تحصیلاتش ادامه دهد! بارها شوهرم را به جرم سرقت دستگیر کردند و من هر بار با چشم در چشم میشدم به خاطر دخترم مجبور بودم رضایت شاکیانش را بگیرم و از پله های دادگاه و پاسگاه بالا و پایین بروم! روزها به همین ترتیب سپری می شد تا این که یک شب او سوئیچ را پیدا کرد و شبانه وقتی خواب بودم، خودرو را از پارکینگ بیرون برده بود در حالی که اول صبح هنرجویی را باید آموزش می دادم. سامان به خانه نیامد و دلشوره عجیبی وجودم را فراگرفت در همین هنگام بود که از کلانتری شفا تماس گرفتند و من بازهم با «سامان» چشم در چشم شدم. او از تابلوی رانندگی آموزشگاه، سوءاستفاده کرده و با دوستانش از خودروهای دیگر سرقت کرده بود.
اگرچه بازهم به دست و پایم افتاد تا از این وضعیت او را نجات بدهم اما دیگر خسته شدهام و قصد دارم بعد از 22 سال زندگی مشترک از او طلاق بگیرم! حالا دیگر دخترم مرا درک می کند و می داند که زندگی مشترک با یک دزد حرفه ای عاقبتی ندارد؛ اما ای کاش...
درحالی که با دستور سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا) تحقیقات پلیس برای ریشهیابی سرقت های اعضای این باند آغاز شد، زن 48 ساله نیز از کلانتری بیرون رفت تا درباره آینده خود تصمیم بگیرد.
منبع: تابناک
کلیدواژه: تیم ملی فوتبال ایران قیمت بنزین جشنواره فیلم فجر دهه فجر چشم دزد سرقت تیم ملی فوتبال ایران قیمت بنزین جشنواره فیلم فجر دهه فجر چشم در چشم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۶۹۸۳۹۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
متهم به قتل: برای نجات خودم شوهـرم را کشتم
زن جوان که به اتهام قتل همسرش با کارد میوهخوری پای میز محاکمه ایستاده بود مدعی شد، شوهرش قصد داشته او را خفه کند.
به گزارش مشرق، اردیبهشت سال ۱۴۰۲ زن جوانی به نام مریم، هراسان از خانهاش خارج شد و در حالی که از قتل شوهرش خبر میداد از همسایهها کمک خواست.
دقایقی بعد مأموران پلیس پاکدشت در محل حاضر شدند و پس از بررسیهای اولیه مشخص شد که مرد ۴۲ سالهای به نام کریم با ضربه کارد به قلبش جان باخته است.
همسر مقتول پس از حضور در پلیس آگاهی به قتل همسرش اعتراف کرد و در تشریح ماجرا به مأموران گفت: ۴ سال پیش با کریم ازدواج کردم اما از همان روزهای اول زندگیمان به اختلاف خوردیم و مدام باهم دعوا میکردیم تا اینکه خانوادههایمان توصیه کردند اگر بچهدار شویم اختلافهایمان حل میشود. دوسال بعد صاحب فرزند شدیم. اما همسرم هر روز بداخلاقتر از قبل میشد و ما همیشه باهم درگیر بودیم. او سر هر موضوعی من را به باد کتک میگرفت. کار درست و حسابی نداشت و ما همیشه با مشکلات اقتصادی روبهرو بودیم.
وی درباره روز حادثه نیز گفت: صبح خواب بودم که همسرم با کتک بیدارم کرد و از من خواست تا بهسرعت برایش صبحانه آماده کنم. در حال درست کردن چای بودم که به دلیل مخارج نوزادمان با من دعوا کرد و گفت که چرا بچه را از شیرخشک نمیگیری و چرا از پوشک استفاده میکنی؛ من پول خرید شیرخشک و پوشک ندارم و... بعد هم به من گفت که باید گوشی تلفنم را به او بدهم تا آن را چک کند، وقتی من مخالفت کردم به جانم افتاد و کتکم زد، با دستانش گلویم را فشار داد بهطوری که چشمهایم سیاهی رفت، درحالی که برای نجاتم تقلا میکردم دستم به چاقویی خورد و آن را برداشتم و ضربهای به او زدم که روی زمین افتاد و غرق در خون شد.
در این میان پزشکیقانونی نیز در گزارشی علت مرگ را پارگی شریانهای قلب و خونریزی شدید داخلی اعلام کرد.
با تکمیل تحقیقات و اعتراف صریح متهم، صحنه جرم بازسازی شد و پرونده برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای این جلسه پدر و مادر مقتول از طرف خود و نوه خردسالشان درخواست قصاص کردند.
پدر کریم به قضات گفت: متهم برای تبرئه خودش دروغ گفته، پسرم هیچگاه او را کتک نزده بود. ما نمیدانیم که واقعاً چه اتفاقی افتاده و عروسمان چگونه با بیرحمی پسرمان را به قتل رسانده است اما هرگز حاضر به مصالحه نیستیم و درخواست قصاص او را داریم.
پس از آن متهم به جایگاه رفت و به قضات گفت: روز حادثه با شوک ضربههای کریم از خواب پریدم بعد هم سر موضوعی با من درگیر شد و گلویم را گرفت، داشتم خفه میشدم و از آنجا که همسرم مرد تنومندی بود، نمیتوانستم خودم را از دستش نجات دهم و چشمهایم سیاهی رفت.
دستم را روی زمین میکشیدم که به یکباره دستم به کارد میوهخوری خورد و آن را جلوی سینهاش گرفتم تا بترسد و رهایم کند اما چاقو ناخواسته وارد قلبش شد.
آنقدر شوکه شده بودم که نمیدانستم چه کار کنم تا به خودم آمدم از همسایهها کمک خواستم.
در ادامه قاضی از متهم پرسید شما چاقو را برای ترساندن همسرتان جلوی قفسه سینهاش گذاشتید یا برای دفاع از خودتان؟
متهم جواب داد: برای ترساندن همسرم. من چاقو را بین خودم و او قرار دادم تا گلویم را رها کند اما او قصد جانم را کرده بود.
با پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
منبع: روزنامه ایران